و کاش پشتِ انبوهِ خاکستری پنجره
زنی را میدید ..
ایستاده بر آستانه ی فصلی سرد
که مثلِ فروغ
بوسه میطلبید
و باران ..
و آغوشی بی قرار
و کاش خاطره ی باغِ
از هجوم هیچ کلاغی نمیترسید
کاش هیچکس نمیترسید ...
| نیکی فیروزکوهی